جدول جو
جدول جو

معنی لغت شناس - جستجوی لغت در جدول جو

لغت شناس
آنکه لغت بشناسد، آنکه لغات یک زبان و معانی آن ها را بداند
تصویری از لغت شناس
تصویر لغت شناس
فرهنگ فارسی عمید
لغت شناس
(شِ)
لغت دان. زبان دان: این مرد را طوطیی بود سخنسرای و صادق و لغت شناس و ناطق. (سندبادنامه ص 86)
لغت نامه دهخدا
لغت شناس
زبان دان، لغت دان
تصویری از لغت شناس
تصویر لغت شناس
فرهنگ لغت هوشیار
لغت شناس
ریشه شناس، فرهنگ نویس
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طِ خَ)
گوهری:
لعل و در بیش از آنکه قدر و قیاس
داندش درفروش ولعل شناس.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(فُ / فَ)
وقت شناسنده. موقع شناس. (یادداشت مرحوم دهخدا). کسی که زمان و موقع هر کاری را می شناسد. مقابل وقت ناشناس و وقت نشناس:
به سمع خواجه رسان ای ندیم وقت شناس
به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد.
حافظ.
، عالم به علم ساعات و فصول و ازمنه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، منجم. (منتهی الارب) (فرهنگ فارسی معین). متنجم. ستاره شناس. هیوی. (ناظم الاطباء). عالم به علم هیأت، کسی که دم را غنیمت داند. ابن الوقت. (فرهنگ فارسی معین) :
بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند
به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از لغت شناسی
تصویر لغت شناسی
واژه شناسی زبانشناسی علم لغت علم اللغه فقه اللغه، زبان دانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل شناس
تصویر لعل شناس
لال شناس گوهر شناس (صفت جواهر شناس گوهری جواهری
فرهنگ لغت هوشیار
گاه شناس جاور شناس اوام دان کسی که زمان و موقع هر کاری را می شناسد موقع شناس موقع ناشناس وقت ناشناس: (بسمع خواجه رسان ای ندیم وقت شناس بخلوتی که در اواجنبی صبا باشد) (حافظ)، عالم بعلم ساعات وفصول وازمنه، منجم ستاره شناس، کسی که دم را غنیمت داند ابن الوقت: (بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند بیک پیاله می صاف و صحبت صنمی) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقت شناس
تصویر وقت شناس
((~. ش))
موقع شناس، مقابل وقت ناشناس، عالم به علم ساعات و فصول و ازمنه، منجم، ستاره شناس، کسی که دم را غنیمت داند، ابن وقت
فرهنگ فارسی معین